فیلم‏های برگزیده تاریخ سینما

Shatranj... Still

Shatranj... Still

Shatranj Ke Khilari (The Chess Players) 

شطرنج‏بازان

ساتیاجیت رای

Satyajit Ray

 

ساتیاجیت رای (۲ مه ۱۹۲۱-۲۳ آوریل ۱۹۹۲) یک فیلمساز مشهور هندی بنگالی بود.
 
او زادهٔ شهر کلکته (در ایالت بنگال غربی، در شرق هند) بود و در مدت فعالیت سینمایی‌اش ۳۷ فیلم (شامل فیلم بلند سینمایی، فیلم مستند و فیلم کوتاه) ساخت و جوایز متعددی در جشنواره‌های هندی و بین‌المللی دریافت کرد.
 
او نخستین فیلمش، پاتر پانچالی، را در سال ۱۹۵۵ بر اساس یک رمان بنگالی (به همین نام) ساخت که با استقبال منتقدان روبرو شد و جوایزی مانند بهترین مستند انسانی جشنواره کن را برای او به همراه داشت. پس از آن، در سال‌های ۱۹۵۶ و ۱۹۵۹، او فیلم‌های موفق آپاراجیتو و آپور سانسار را در ادامهٔ داستان فیلم نخست ساخت که به همراه هم به سه‌گانه آپو مشهور شدند.
 
ساتیاجیت رای در دوران فعالیت سینمایی‌اش ۳۲ بار جایزهٔ ملی فیلم از دولت هند دریافت کرد و ۲ بار برندهٔ جایزهٔ خرس نقره‌ای (از جشنواره فیلم برلین) و ۱ بار برندهٔ جایزهٔ شیر طلایی (از جشنواره فیلم ونیز شد. او همچنین در سال ۱۹۸۲، دکترای افتخاری از دانشگاه آکسفورد دریافت کرد.

 Shatranj... Still

صحنه‏ای از فیلم شطرنج‏بازان

 

 منابع:

۱- ویکی‏پدیا

۲- http://www.satyajitray.org/films/shatran.htm

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت, حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت

 

یک واقعیت تاریخی، یک فیلم، و یک شعر: تکرار سینوسی و مضحک ابولوموفیسم اولیگارشی

 

شطرنج‏بازان     The Chess Players

سال تولید : ۱۹۷۷

کشور تولیدکننده : هند

کارگردان : ساتیا جیت ری، برمبنای داستانی نوشته منشی پرمچاند.

فیلمنامه‌نویس : ساتیا جیت ری، برمبنای داستانی نوشته منشی پرمچاند.

آهنگساز(موسیقی متن) : ری

هنرپیشگان : سانجیو کُمار، سعید جعفری، امجدخان، ریچارد آتن بارو و شابانا آزمی.

نوع فیلم : رنگی، ۱۲۹ دقیقه.

 

ژانویه سال 1856. نیروهای سلطه‌گر انگلیسی می‌کوشند تا «واجد علی شاه» (امجدخان) را از حکومت ایالت اوده هند ساقط کنند. همزمان، در گوشه‌ای از شهر لاکنو، پایتخت اوده، «میرروشن علی» (جعفری) و «میرزا سعید علی» (کمار)، دو اشراف‌زاده تنبل، که به شطرنج معتاد شده‌اند، همچنان بی‌خیال و سرخوش به بازی خود ادامه می‌دهند. وقتی «خورشید» (آزمی)، همسر «میرزا»، مهره‌های شطرنج را می‌دزدد و آنها را گم و گور می‌کند، دو دوست به هر ترتیبی که شده، بازی خود را پی می‌گیرند. سرانجام «واجد» برای جلوگیری از بروز هرگونه درگیری و کشتار تسلیم می‌شود. دو شطرنج‌باز نیز به خارج از شهر می‌روند تا جای ساکت و آرامی بیابند و به دور از جنجال و هیاهو به بازی خود، این بار به روش انگلیسی (وزیر به جای ملکه)، ادامه دهند...

* در فیلم، طبق روال آثار ری، تعداد آدم بدها زیاد نیست و شخصیت‌ها به صورت سیاه‌وسفید تصویر نشده‌اند. او فیلم‌نامه‌ای را که براساس داستانی کوتاه از پرمچاند نوشته، اندکی تغییر می‌دهد و با پیش بردن دو طرح داستانی موازی با یک درون مایه مشابه، سیاست بازی‌ها و نقشه و نیرنگ‌های انتقال قدرت و حکومت و با بازی شطرنج دو اشراف زاده، هم گام و هم آهنگ می‌کند. در عین حال، به قول اندرو ساریس، بیشتر تجربه تاریخی هند را در دوره‌ای که مورد تهاجم استعمار انگلستان قرار گرفته بود در نظر دارد تا جنبه‌های جهانی استعمار را. راوی فیلم آمیتاب باچان است.

منبع:    http://irlister.com

***

 

شاه سلطان حسین

شاه سلطان حسین (حکومت: ۱۱۰۵-۱۱۳۵ه‍. ق/۱۶۹۴-۱۷۲۲م) آخرین پادشاه از دودمان صفوی بود که به مدت ۳۰ سال حکومت کرد. او در ۱۴ ذیحجه سال ۱۱۰۵ هجری قمری (۶ اوت ۱۶۹۴ میلادی) تاج‌گذاری کرد و حکومتش با قیام افغان‌ها به رهبری محمود هوتکی و سقوط اصفهان پایتخت کشور در ۱۱۳۵ هجری قمری (۱۷۲۲ میلادی) به پایان رسید. پایان سلطنت او فروپاشی عملی دودمان دیرپای صفویه را نیز رقم زد.

او شخصی بود که در انزوای حرم بزرگ شده بود. سواد نداشت و از آمادگی لازم برای اداره کشور برخوردار نبود. وی در عین حال دارای شخصیتی آرام بود. دینداری و پرهیزگاری وی به‌ویژه خودداری‌اش در نوشیدن باده، وی را شهره خاص و عام کرده بود طوری که قبل از پادشاهی به وی "ملا حسین" می‌گفتند.

دوران سلطنت وی صحنه رقابت علما با اعضای حرم و خواجگان حرمسرا بود. این عوامل باعث شد تا شاه سلطان حسین در نهایت به شخصی ضعیف النفس، شهوتران و باده نوش تبدیل شود. در دوره حکومت وی آخرین بازمانده‌های نظم حکومتی و ساختار اداری که با تلاشهای شاه اسماعیل، شاه طهماسب و شاه عباس اول ایجاد شده بود از میان رفت. وی عملاً هیچ قدرتی در اداره امور نداشت و حتی علاقه‌ای هم به دانستن اتفاقاتی که در اطرافش می‌افتاد نشان نمی‌داد. کشور در هرج و مرج و نابسامانی فرو رفت و هر نوع فسق و فجوری بدون هیچ ممانعتی حتی در پایتخت رخ می‌داد. شرح برخی هوسرانی‌ها و نابسامانی‌های دوره حکومت وی در کتاب رستم التواریخ در اوایل حکومت فتحعلی شاه قاجار نوشته شده‌است.

محمدهاشم آصف در کتاب رستم‌التواریخ شمار همسران دائم شاه حسین را حدود ۱۰۰۰ نفر از بلاد و اقوام مختلف کشور ذکر می‌کند که در حرمسرایی بسیار مجلل زندگی می‌کردند. قوت جنسی او را می‌ستاید و می‌نویسد که «روز و شب در اکل و مجامعت بسیار حریص و بی‌اختیار بود و به جهت امتحان در یک روز و یک شب صد دختر باکرهٔ ماهرو را فرمود... از برای وی متعه نمودند... و در مدت بیست‌وچهار ساعت ازالهٔ بکارت آن دوشیزگان ِ دلکش ِطناز و آن لعبتان ِ شکرلب ِ پرناز نمود و باز مانند عزبان هل من مزید می‌فرمود»علاوه بر این سنتی در آن دوران رایج بود که مردانی که همسر یا دختری بسیار زیبا داشتند آن را طلاق می‌گفتند تا برای تلذذ پادشاه به ازدواج موقت او درآیند؛ «به این مراسم خوب و به این آئین مرغوب مذکور، ازالهٔ بکارت سه هزار دختر ِ ماه‌روی ِ مشکین‌موی، لاله‌عذار، گلندام، بادام‌چشم، شکرلب و دخول در دو هزار زن ِ جمیلهٔ آفتاب‌لقای ِ سروبالای ِ نسرین‌بدن، نرگس‌چشم، طناز ِ پرناز، بلورین غبغب نموده»

دیانت شاه سلطان حسین باعث شد تا علمای شیعه از او حمایت کنند. طوری که در ابتدای سلطنتش فقیه نامی عالم تشیع محمد باقر مجلسی از او جانبداری کاملی به عمل آورد. مورخین ذکر می‌کنند که زمان تاجگذاری شاه سلطان حسین اجازه نداد که صوفیان طبق رسم معمول او را با شمشیر احاطه کنند و در عوض محمد باقر مجلسی را برای اینکار فراخواند. گسترش نقش علمای شیعه در بنیان سیاسی ایران پیش از شاه سلطان حسین، در زمان شاه سلیمان صفوی آغاز شده بود. ولی در دوره او بر شدت آن افزوده شد. محمد باقر مجلسی مردی دیندار بود و در برابر سایر ادیان و مذاهب مانند زرتشتیان،مسیحیان، یهودیان، صوفیان و سنی‌ها سختگیر و نابردبار بود. این رویه را نوه او میر محمد حسین مجلسی که از نزدیکان شاه بود نیز دنبال کرد و این امر در نهایت به درگیری‌های فرقه‌ای انجامید و سلسله صفویه را دچار ضعف شدیدی کرد.

البته سیاست آزار صوفیان پیشتر از آن توسط شاه عباس اول بخاطر سرکوب قزلباشها نهادینه شده بود و در زمان شاه سلطان حسین به اوج خود رسید. همه این عوامل باعث شد تا دوره شاه سلطان حسین برای تمامی فرق مذهبی دوره سختی باشد و این زمینه‌ساز شورشهای درونی شد و قویترین آن طوفان مناطق زمیندار قندهار بود که زمینه سقوط شاه سلطان حسین را فراهم کرد.

در رستم‌التواریخ علت شورش افغانی‌ها ظلم بی‌اندازهٔ خسروخان و گرگین خان گرجی ذکر می‌شود که با حمایت فقها به حکومت قندهار و کابل و هرات رسیده بودند: «پس خسروخان و گرگین خان و اتباع و عمله‌جاتش شروع نمودند به ایذاء و آزار نمودن اهل سنت به مرتبه‌ای که از حد تحریر و تقریر بیرون است، یعنی زنان و دختران و پسران‌شان را به زور و شلاق می‌بردند و به جور و جفا خون‌شان را می‌ریختند به ناحق به آنان تجاوز می‌نمودند.

نگاده زن و دختر نامدار

قزلباش ننهاد در قندهار

زن و دختر و امرد کابلی

ز هر سو قزلباش گاد از یلی

برآمد ز هر سو ز افغان فغان

ز جور قزلباش خواهان امان

 

محمود افغان محاصره بی‌رحمانه‌ای را بر مردم اصفهان تحمیل کرد. او دستور داد همه محصولات منطقه نابود شود. از نیمه ژوئن ۱۷۲۲ اصفهان دچار قحطی شد و یاس و ناامیدی بر شهر مستولی گشت. خزانه دولت خالی شد و سربازان تنها از محل بودجه‌ای که کمپانی‌های هلندی و انگلیسی مانند هند شرقی به ضمانت جواهرات شاه می‌دادند حقوق می‌گرفتند. شاه برای چندمین بار تقاضای صلح کرد ولی محمود افغان نپذیرفت. در نهایت در ۲۳ اکتبر ۱۷۲۲ سلطان حسین به شکلی باورناپذیر و منحصر به‌فرد درماندگی و ناتوانی خویش را با گذاشتن تاج بر سر محمود افغان به اثبات رسانید.

فساد سازمان حکومتی، جایگاه اوباش در مناصب دولتی، غارتگری‌های حاکمین شهرها، ولخرجی‌های هنگفت شاه، مالیاتهای کمر شکن، سقوط بازرگانی خارجی و نظایر آن از دلایل مستقیم فروپاشی نظام حکومتی صفویه در زمان شاه سلطان حسین بود.

هرچند که زمینه‌های سقوط صفویه در زمان شاه عباس یکم پایه‌ریزی شد اما شاه سلطان حسین، مقصر اصلی سقوط این سلسله‌است چرا که ضعف‌نفس و بی‌اعتنایی او به امور کشوری و لشکری باعث درهم‌ریختن اوضاع ایران آن زمان شد. حتی زمانی که افغانها اصفهان را محاصره کردند و هنوز امکان خروج از شهر وجود داشت او حاضر به ترک شهر برای گرداوری نیرو نشد و آخرین فرصت طلایی را از دست داد.

شاه سلطان حسین به‌قدری به امور کشور بی‌اعتنا بود که در پاسخ به هر چیزی که به او اطلاع می‌دادند و هر کاری که انجام می‌دادند فقط به گفتن «یخشی دور» (بسیار خوب است) بسنده می‌کرد چنانکه یکی از معاصران وی در اینباره سروده‌است:

آن ز دانش تهی، ز غفلت پر

شاه سلطان حسین یخشی دور

شاه سلطان حسین تا سال ۱۷۲۶ زندانی افغانها بود و عاقبت به دستور اشرف افغان گردن او در زندان زده شد.

***

در سردر کاروانسرايي

تصوير زني به گچ کشيدند

ارباب عمايم اين خبر را

از مخبر صادقي شنيدند

گفتند که واشريعتا خلق

روي زن بي نقاب ديدند

آسيمه سر از درون مسجد

تا سردر آن سرا دويدند

ايمان و امان به سرعت برق

مي رفت که مومنين رسيدند

اين آب آورد  آن يکي خاک

يک پيچه ز گل بر او بريدند

ناموس به باد رفته اي را

با يک دو سه مشت گل خريدند

چون شرع نبي ازين خطر جست

رفتند و به خانه آرميدند

غفلت شده بود و خلق وحشي

چون شير درنده مي جهيدند

بي پيچه  زن گشاده رو  را

پاچين عفاف مي دريدند

لبهاي قشنگ خوشگلش را

مانند نبات مي مکيدند

بالجمله  تمام مردم شهر

در بحر گناه مي تپيدند

درهاي بهشت بسته مي شد

مردم همه مي جهنميدند

مي گشت قيامت آشکارا

يکباره به صور مي دميدند

طير از وکرات و وحش از حجر

انجم ز سپهر مي رميدند

اين است که پيش خالق و خلق

طلاب علوم روسفيدند

با اين علما هنوز مردم

از رونق ملک نااميدند.

ایرج میرزا

 

دیالوگ آخرین صحنه "شطرنج‏باران":

 


In the last scene, after which Mir shoots at Mirza and complains out loud "I won't have a partner to play chess with", Mirza responds to him "but you have one in front of you!" (thus making him understand that he forgives him). He finally concludes that "after nightfall, we will go back home. We both need darkness to hide our faces."