عناصر سازنده واژگانی
هر لحظه به شکلی بت عیار برآمد !
به عناصر سازنده واژگانی که نقش آجرهای ابتدائی ساختمانی دارند و مُصَمّت نامیده می شوند، توجه کنید ! چنانچه با تسامح، مُصَوّت را ملاط تصور کنیم، p (و از جمله صورت دیگر آن را یعنی b ) و k (از جمله صورت دیگر آن را یعنی c و ck و g ) را در صیرورت واجی در نظر بگبریم، می توانیم به توان گسترش دایره وازگانی خویش بیافزائیم. استنتاج را به خواننده وا می گذاریم تا همه چیز حاضر و آماده نباشد و دانشجویان از مخیله خود، پروسه استقراء بطرف قیاس و بالعکس را تجربه شخصی کنند.
راهنمایی: n خیشومی را بازیگر لیبرو فرض کنیم. و از نقش "هر از گاهی" r غفلت نورزیم. حال خود دانید !
چرا که گفته اند:
"یک کوه مُنبلان فاکت، دو سطر نتیجه."
Poke
سیخونک , ضربت با چیز نوک تیز , فشار با نوک انگشت , حرکت , سکه , سکه زدن , فضولی در کار دیگران , سیخ زدن , بهم زدن , هل دادن , سقلمه زدن , کنجکاوی کردن , بهم زدن اتش بخاری (با سیخ) , زدن ,
Peak
نوک.قله.راس.کلاه نوک تیز. مج. منتها درجه .حداکثر. کاکل.فرق سر. دزدیدن.تیز شدن.بصورت نوک تیز درامدن.به نقطه اوج رسیدن.نحیف شدن
pick
چیدن , کندن , کلنگ زدن و(به) , باخلا ل پاک کردن , خلا ل دندان بکاربردن , نوک زدن به ,
picky
ضربه زننده . بانوک بردارنده . ناخنک زن
picador
سوار نیزه دار که در جنگ، گاو را با نیزه به ستوه می آورد
beak
منقار , پوزه , دهنه لوله.
Apex
نوک ، سر ، راس زاویه ، تارک
pike
کلنگ دوسر , نیزه دسته چوبی , میخ نوک تیز , نوک نیزه , هرچیز نوک تیز , قله کوه نوک تیز , اردک ماهی
peck
یک چهارم بوشل.نوک زدگی.سورا . نوک زدن.بانوک سورا کردن.دندان زدن
pecker
نوک زن.سورا کن.نوعی کلنگ ج.ش. دارکوب.منقار.خورنده.بینی.دماه
picnic (n.) 1748 perhaps a reduplication of piquer “to pick, peck,” from O.Fr. (see pike , or the second element may be nique “worthless thing,” from a Germanic source. Originally a fashionable pot-luck social affair, not necessarily out of doors. Figurative sense of “something easy” is from 1886. A –k- is inserted in picnicking to preserve the “k” sound of –c- before a suffix beginning in –i-, -y-, or –e- (cf. Traffic/trafficking, panic/panicky, shellac/shellacked).
Picador (n.) 1797, from Sp. Picador, lit. “pricker,” from picar “to pierce,” from V.L. *piccare “to pierce” (see pike (n.2)).
Picador
سوارنیزه دار که درجنگ بانوه گاوگاو حهزشئشقرابانیزه بستوه میاورد
pricker
خراشنده , سیخ زننده
pierce
خلیدن.سپوختن.سورا کردن بانیزه وچیز نوک تیزی .سفتن.فروکردن نوک خنجر وغیره .شکافتن.رسو کردن
pinch (v.) early 13c., from O.N.Fr. *pinchier, variant of O.Fr. pincier, possibly from V.L. *punctiare “to pierce” (from L. Punctum “point”), and *piccare “to pierce.” Meaning “to steal” is from 1650s. Sense of “to be stingy” is recorded from early 14c. Related: Pinched; pinching.
Pinch
نیشگون گرفتن.قاپیدن
توجه: ← پنجه فارسی
pink
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن. رنگ صورتی ,
Pince-nez (n.) folding eyeglasses, 1876, French, lit. “pinch-nose,” from pincer “to pinch” + nez “nose.”
Pince nez
عینک دماغی
pincers (n.) mid-14c., from O.Fr. pinecure “pincers,” from pincier “to pinch” (see pinch). Related: Pincer.
Pincers
گازانبر . ماشه . گبره
توجه: پنس از طریق فرانسه به فارسی
punch
سوراخ کردن ,
pungent
گوشه دار. تیز. نوک تیز.سوزناک، پر ادویه . تند. زننده .
نکته: هر گردی گردو نیست !
Bic popular type of plastic ball-point pen, designed c.1950 in France, named 1953 as a shortened form of company co-founder Marcel Bich (1914-1994).
نام خودکار بیک که در ایران جا افتاده، نشأت گرفته از نام سازنده آن است.
می توان نمونه های فروانی از اینگونه مصادیق، در سه عرصه زبانی بزرگ در اوراسیا، ذکر کرد؛ اما:
" العاقل یکفی بالاشاره "
(یک اشاره برای عاقل کافی است.)
نقل از کتاب "بر توان واژگانی خویش بیافزائیم !" نوشته الف. پناهی
منبع: وبلاگ "دانش اندر دل چراغ روشن است"